عید قربان
پنج شنبه 2 مهر عید قربان بود مامانی صبح زنگ زد برای شام دعوتمون کرد. چند روزه مامان سرما خورده و تو هم یه کوچولو سرفه میکنی. بابا گفت ناهار سوپ بزار. به مامانی و بابایی هم گفتیم اومدن بالا با هم خوردیم. ساعت 7 با بابا رفتیم و از تجهیزات پزشکی برات دستگاه بخور خریدیم. شب یه جعبه شیرینی خریدیم و رفتیم خونه مامانی. ...